شوخی پیغمبر
نویسنده: سیدمحمدعباس زاده(یکشنبه 87/4/16 ساعت 1:48 عصر)
مردی مادر پیر خودرا در سبدی میگذاشت و به این طرف و آن طرف میبرد .یک روز در راه پیامبر آنها را دید و به پسر گفت مادرت را شوهر بده آن جوان عرض کرد قربانت شوم مادرم پایش لب گور است دیگر از او گذشته است مادر پیر که از سخن پیامبر خوشش آمده بود گفت :خفه شو تو بهتر میدانی یا جناب پیغمبر در مقابل حرف پیغمبر حرفی نیست!!!!!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ